انتقادي
|
نویسنده امید هداوند میرازیی
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
حتمـاً تا حالا حداقــل يک بـار سـر و کارتـون با آمـــوزش دانشکده هاتون افتاده. جايي که بايد مسئولان با حوصله و خوش اخلاق توي اون کار کنن. اما من نمي دونم چرا اينا انقدر بي حوصله اند؟! خودشون که مي گن چون تعداد دانشجوها زياده و کار هم خيلي سخته. ولي مگه مسئوليت اصليشون رفع مشکلات دانشجوها نيست؟ بي حوصلگي اون ها تو جواب دادن به دانشجو، باعث مي شه دانشجو به مشکل بيشتري برخورد کنه ودوباره سؤال هاي بيشتري از مسئول آموزش بپرسه و اون ها باز هم عصباني تر و بي حوصله تر مي شن! مثلا ً نه فقط من بلکه چند نفر از دوستام که به دفتر آموزش رفته بودن و گواهي اشتغال به تحصيل مي خواستن، آقاي مسئول اين گونه جواب مي داد: “بيا اين کاغذ رو بگير و در خواستت رو بنويس.” بعدش اون رو روي ميز ميگذاره، اون وقت ميگه برو 1 ساعت ديگه بيا. ما هم فکر مي کنيم که تهيه اين درخواست واقعا ً يک ساعت وقت ميبره، مي ريم و بعد از يک ساعت برميگرديم. ميبينيم که همان فرم گواهي که يک ساعت پيش پر کرده بوديم از رو ميز بر مي داره، سه چهار تا کلمه توش مي نويسه، بعد ميگه: “برو پيش معاونت آموزشي، امضا بزنه!“ آخه چرا از همون اول برگه رو ندادين؟ سرتون که اصلا ً شلوغ نبود، داشتين با همکارتون گپ مي زدين. خداييش اين انصافه، دانشجو رو سر دووندن و معطل کردن؟! از اين بگذريم. ترم قبل اگه يادتون باشه، يه امتحان رو گذاشته بودن تو روز عاشورا! بعد آخر ترم عوضش کردن. تقريبا ً کل برنامه امتحانات از اون به بعد عوض شد. من نمي دونم اينا تقويم ندارن، يا حوصله ندارن که به تقويم نگاه کنن. براي چي اينقدر بي حوصله ايد، نمي دونم؟ ... راستي يه چيز ديگه. سر جلسه امتحان برگه هارو دير ميدن و زود ميگيرن. هرچي مي گي بابا ما هنوز وقت داريم، بذاريد جواب بديم، به خرجشون نميره که نميره! يه چيزي هم در مورد مراقــب ها بگم: اينا انقدر خوش اخلاقن!!! آدم اينـا رو که مي بينه، هر چي تو ذهنــش بوده ميپره! فقط هم بلدا هِي اعلام کنن: "20 دقيقه – 10 دقيقه – 5 دقيقه تا پايان وقت." خداييش اعصاب آدم رو سر جلسه به هم مي ريزن. بعد چون هنوز وقت تموم نشده، ولي چون سالن يه کمي خلوت شده ميان با زور برگه ها رو از زير دست آدم مي کشن. انگاري با ما پدرکشتگي دارن! خداکنه اين سيستم و اين وضعيت يه کمي اصلاح بشه. خداکنه... |
در محضر استاد!
|
نویسنده _
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
وقتی اومدیم دانشگاه و فضا و جو دانشگاه رو دیدیم، اساتیدی که ابهت و جذبه شون آدمـو انگشـت به دهن می کرد. پیش خودمون گفتیم که با گذشتن از سد کنکور (یکی از سدهای موجود جلو پای جوان ها) و اومدن به دانشگاه یعنی ما هم می تونیم این مسیر و طی کنیم و جا پای استادامون بذاریم و شاگردان خلفی برای اونا باشیم. چون اونها هم مثل ما از پشت همین میزها رفتن پشت میز استادی نشستن و مطمئنا برای رسیدن ما به آن جایگاه بهترین راهنما، الگو و حامی خواهند بود، و به ما کمک می کنن تا سختی هایی که اونا تحمل کردن، ما کمتر باهاش درگیر بشیم. با همه این رویاهای شیرین، تحصیل تو دانشگاه رو شروع کردیم و امید زیادی داشتیم. اما با گذشت مدتی دیدیم که زهی خیال باطل! این خبرا هم نیست، چی فکر می کردیم، چی هست! استادی که امید حمایت و راهنمایی ازش داشتیم تا کمکمون کنه تا سختی های راه کمتر بشه، داره موانع جديدي جلوی پامون می ذاره، بجای امیدواری دادن داره نا امیدمون می کنه. بعضی از اساتید که اصلا دانشجو و فعالیت هاشو قبول ندارن. گاهی طوری ما رو نگاه می کنن که انگار موجوداتی پست و بی ارزش هستیم و بعضی ها به قدری جدی و انعطاف ناپذیر هستند که آدم جرات نمی کنه بهشون نزدیک بشه چه برسه به اینکه بخواد باهاشون ارتباط دوستانه برقرارکنه و گرم بگیره یا ازشون کمک بخواد و بعضی حتی از یک جواب سلام گرم هم مضایقه می کنن. یکی نیست بگه بابا شما هم یک زمانی از جنس ما بودین، دانشجو بودین... دانشجو... |
خودموني
|
نویسنده قاسم عسگرزاده
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
طبق معمول ساعت 7 صبح با صداي زنگ موبايلم بيدار شدم و بعد از خوردن صبحونه توي سلف سوار سرويس هفت و نيم شدم و طبق روال هميشگي مثل بقيه دانشجوها هندزفريم رو تو گوشم کردم وکل مسافت نيم ساعته خوابگاه تا دانشگاه رو آهنگ گوش کردم. البته بعضي از دانشجوها با پخش آهنگ بقيه دانشجو ها رو مستفيض مي کردند. موقعي که خانوم ها توي ميدون شهرباني وارد اتوبوس ها ميشند پخش موسيقي هم توسط اونا اوج ميگيره تا بتونن به نوعي جلب توجه هم کرده باشند وساعت 8 وارد کلاس که شدم و رديف جلو نشستم وچند دقيقه بعد از اومدن استاد يکي از همکلاسي هاي ته کلاس براي اينکه به نوعي منو پيش بقيه ضايع کنه، يه ميسکال (تک) به گوشيم زد. بعد از نيم ساعت که همه بچــه ها غـرق درس دادن استــاد شده بودن و سکوت هم کــــل لاين رو فراگرفته بود، يهو ديدم آهنـگ "باريکلا شعبون کدخدا، باريکلا..." تو کل لاين پيچيد و باعث شد که بچه ها به خصوص مازندراني هاي کلاس براي ادامه توجه به درس استاد به اصطلاح امروزي رفرش بشن! بعد از کلاس که وارد لاين دانشکده شدم، ديدم که يه عده زير پله نشستن و دارن بلوتوث بازي ميکنن(البته وارد مباحث محتوايي بلوتوث ها نميشم!!!) و يکي هم داره تکنولوژي موبايل جديدشو به رخ مي کشه و همش مي گه "16 ميليون ترکيب رنگ داره!" يه خانم هم وسط لاين داره بلند بلند با موبايلش صحبت ميکنه که البته فکر کرده موبايلش آنتن نميده و داره از همين جا منظورش رو به طرف مقابل ميرسونه! پيش خودم فکر کردم که اين شئ نهايتا صد گرمي و ده دوازده سانتي چقدر وقت آدما رو در طول يک روز ميگيره... ميبخشيد همين الآن که اين مطب رو مينوشتم يک اس ام اس(ببخشيد پيامک) اومده، بذار ببينم چي نوشته:
"ZakariYaye Razi tahghigh kard, Kashef shod. Abourihan Birouni talash kard, daneshmand shod. AbouAliSina Motaleeh kard, Doctor shod. Hala toye Bikar o ........ Beshin hey SMS bekhoon ;)"
|
پاتوق!
|
نویسنده _
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
سلام، می خواستم یه چند دقیقه ای با هم صحبت کنیم، چیز خاصی نمی خوام بگم می دونم وقت دانشجو خیلی با ارزشه و نباید اونو تلف کرد، به هرحال خیلی از امور مهم و ضروری هست که باید به اونا برسید !!! بین خودمون باشه، می خواستم یه کمی راجع به بروبچه های علاف وبیکار!!! که تو دانشگاه پلاسن و هی وقت خودشون رو بی خود تلف می کنن وبعضی وقتا هم به وقت شما عزیزان دست درازی می کنن و به اون هم چشم طمع دارن؟! با هم اختلاط کنیم. نمونه اش همین بروبچه های به اصطلاح نشریه جریان، یه عده بی کار و بی عار!!! دورهم جمع شدن و دارن وقت وعمرو پولشونو دورمی ریزن، شاید بگین هیچ ایرادی نداره هرکی هرطور خواست زندگی کنه، ولی اینجوریا هم نیست ما همیشه باید نسبت به اطرافمون توجه داشته باشیم، چون یه عده کله شون بوی قورمه سبزی می ده اونم ازاون نوع که تو سلف سرو می کنن، دلیل نمی شه بی تفاوت از کنارشون رد بشیم، ما در قبال همنوعانمون مسئولیت داریم( به به چی گفتم ...) باید به اینا حالی کنیم که بابا فکر نون باشین که هندونه! آبه، این مسخره بازیا چیه، کاغذ سیاه کردن و دور ریختن، باز اگه فقط واسه خودشون می نوشتن غمی نبود که اونم جای بحث داره (عجب حرف با کلاسی زدم ؟! ) حرفای بی ربط و بی معنی شونو چاپ می کنن و به قول خودشون توزیع می کنن که درحقیقت قصد سرکیسه کردن شما دانشجویان فرهیخته رو دارن، یکی نیست بگه خوب که چی؟ چی رو می خواین ثابت کنین، که خیلی فعالین، فعالیت غیردرسی هم انجام میدین، نه بابا این حرفا نیست اینا همش کشکه ؟! برین به فکر زندگی تون باشید، خیلی خب نمی خوام نصیحت کنم. اصلا ولش کن اینا اگه گوششون بدهکار بود که دنبال این کارا نمی رفتن، دانشگاه این همه طولش داد تا بهشون مجوز بده ولی از رو نرفتن صد رحمت به ...... ( چون خیلی تکراری بود ننوشتمش.) داشت یادم می رفت، اینو گفتم که اگه واسه خودشون می نوشتن باز می شد تحمل کرد، می خوان واسه اون یه مقدار طلای شما (وقتـو می گم) نقشه بکشن، می خوان اونم تلف کنن ولی زهی خیال باطل... درکل خیلی خوشم اومد که اصلا تحویلشون نگرفتید، مثلا بچه های هنرو معماری شنیدم صدنفر هم نشدن که سراغ این به اصطلاح نشریه رفتن، اونایی هم که رفتن، بیچاره ها حتما گول چرب زبونی اونارو خوردن، یا مثلا میگن تو دانشکده اقتصاد استقبال خوب بوده ولی بیچاره ها نمی دونن که بچه ها تو رودر بایستی گیر کردن، بگذریم درکل ای وَل ... فکرکردن که شما دانشجویان عزیز ساده اید، نه خیر این خبرا هم نیست، خوشبختانه دانشجویان ما خیلی بیدار و آگاهن (چی گفتم خودم حال کردم) به جای اینکه پولشونو برای یه تیکه کاغذ دور بریزن، می رن و تو بوفه یه چای دبش قند پهلونوش جان می کنن یا به جای اینکه وقت گرانبهاشونو برای خوندن حرفای صدتا یه غازاین جماعت بی کار بذارن، می رن تو آلاچیق، بوفه یا حتی سالن تشکیل کلاس به بحث ها وصحبت های خیلی با ارزش و مهم می پردازن تا مشکلی از مشکلات کشورو حل کنن؟! به هر حال دستتون درد نکنه. راستی یه وقت به حرف این بچه های الکی خوش گوش ندین، که نمی دونم پول چاپو از جیبمون دادیم، کلی وقت گذاشتیم تا مطلب آماده بشه و ازین حرفا، گول این ننه من غریبم بازیا رو نخورید دندشون نرم، چشمشـون کور می خواستن سراغ این کارا نرن، فکر می کنن می تونن از دانشجوها سواستفاده کنن، نه خیر بازم می گم دانشجوهای این دوره زمونه خیلی باهوشن، بگذریم امیدوارم که خدا این جماعت دانشجو نما رو شفا بده و شما دانشجویان عزیزهمیشه پوزه این جماعت بی کار و علافو به خاک بمالید و تحویلشون نگیرید ان شاءا...، اصلا اهمیتی ندین چی به چیه، کی اومد، کی رفت... زندگی تونو بکنید به هرحال ما اومدیم اینجا تا تحصیل کنیم، واحد پاس کنیم، برای زندگي آینده برنامه ریزی کنیم ...؟! که این آخری خیلی مهمه و باید بهش اهمیت بدیم. دیگه زیاد وقتتون رو نمی گیرم. راستی همه اینارو قاچاقی نوشتم وموقع چاپ لایی کشیدم تا کسی متوجه نشه، بازم می گم حواستون جمع باشه، گول اینارو نخورید. |
فرهنگ و انديشه
|
نویسنده حمیدرضا خطیبی
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
وشتار حاضر بر اين است که چهره اي از دکتر علي شريعتي (آرمان گراي بزرگ اسلامي براي نسل حاضر که متاسفانه شانس درک محضر اين بزرگوار را نداشته اند) تصوير کند. بدين منظور ابتدا زندگي نامه مختصري از ايشان آورده مي شود و درشماره بعد به اختصار به بررسي آرا و انديشه هاي اين متفکر بزرگ معاصر (که به عقيده بسياري پدر ايدئولوژيک انقلاب اسلامي ايران است) خواهيم پرداخت. در يکي از روزهاي سال 1312 نوزادي در خانواده محمدتقي شريعتي (مرد دين و خدا و آموزگاري خردمند) چشم به دنيا گشود. پدرش با ارادت خاصي که به پيشواي بزرگ شيعيان داشت، او را علي نام نهاد. علي دوران کودکي را پشت سر گذاشت و وارد دبستان شد. شش سال بعد به دبيرستان فردوسي رفت و سپس (به توصيه پدر) دانش سراي مقدماتي را در مشهد به پايان برد. همه آنهايي که علي را از نزديک مي شناختند بدين واقعيت اعتراف دارند که ميان علي 19 ساله با ديگر هم سن و سالانش تفاوتي قابل درک وجود داشت. علي بر خلاف ديگر جوانان علم و آگاهيش به آموخته هايش در دوره دبيرستان و دانش سرا محدود نمي شد، وي با شوقي بسيار در محضر پدر فاضلش به کسب علم واقعي پرداخته و در آن سن و سال به آگاهي هاي چشمگيري دست يافته بود که تحصيلات درسي اش اعتبار چنداني در برابر آن آموخته ها نداشت. دکتر علي شريعتي در سال 1334 به دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد وارد شد و رشته ادبيات فارسي را برگزيد. سال 1335 سالي است که با آن مرحله خاصي در زندگي علي آغاز ميشود. در اين سال علي همسري برمي گزيند و با يکي از همکلاسي هايش به نام پوران شريعت رضوي (خواهر شهيد 16 آذر) ازدواج مي کند. علي از آن تاريخ با بهره مند بودن از صميميت، فداکاري، گذشت و جنبه هاي انساني همسرش، دغدغه خاطري از بابت زندگي خانوادگي نداشت؛ تا جايي که عمده بار مسئوليت زندگي بر دوش همسر فداکارش بود. دکتر علي شريعتي در طول مدت تحصيل در دانشکده ادبيات با علاقه اي خاص به کار تحقيق و پژوهش در زمينه هاي مختلف پرداخت و دست به انتشار آثاري چون ترجمه ابوذر غفاري، ترجمه نيايش و يک رشته مقاله هاي تحقيقي در اين زمينه همت گماشت. اين همه معرفي خصوصيات روحي و جهت فکري و دقت و ارزش کارهاي تحقيقاتي جواني بود که هيچگاه از تفکر، خلق و آفرينش بازنايستاد. دکتر علي شريعتي در سال 1337 پس از دريافت ليسانس در رشته ادبيات فارسي چون شاگرد اول رشته بود براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت. وي جزو معدود دانشجوياني بود که بجا و به موقع براي ادامه تحصيل و برخورداري از امکانات وسيع علمي روانه غرب شدند. او در حالي با فرهنگ و جامعه غربي برخورد مي يافت که اندوخته اي به نسبت وسيع از فرهنگ ملي و اسلامي در حد يک انسان با تجربه و صاحب نظر با دنياي پرتلاطم و اقيانوس بيکران فرهنگ غرب برخورد نمود و با قدرت لازم توفيق آن يافت تا به ياري بينش وسيع و موشکافانه اش آنچه را نمي دانست بياموزد و بضاعت و شناخت علمي خود را در زمينه هاي مختلفي چون: جامعه شناسي، مباني علم تاريخ، تاريخ وفرهنگ اسلامي و بسياري زمينه هاي ديگر غني سازد و با برخورداري از محضر استاداني صاحب مکتب ومتفکراني آزادانديش پا از حريم تحصيلات کلاسيک دانشگاهي بيرون نهاد وقدرت انديشه اش را تعالي بخشيد. دوران اقامت چند ساله شريعتي در فرانسه مصادف بود با يکي از دوران هاي استثنايي و به عبارت ديگر اوج جريان هاي سياسي نهضت ملي ايران بعد از حوادث 28 مرداد 1332 در آن دوران و به خصوص از حدود 1339 به بعد عمده دانشجويان ايراني در مغرب زمين بعد از سالها خاموشي و سکوت به حرکت درآمده بودند وبا جريان هايي که به رهبري جبهه ملي در ايران به وجود آمده بود همگامي مي کردند. شريعتي در جريان اين تلاش ها با اعتقاد ژرفي که به نهضت ملي ايران وسردار پير آن داشت با نوشته هاي محکم و مستدل و گفته هاي پرارزش خود از جمله مبارزان راستين جنبش ميهن دوستان ايران در مغرب زمين به شمار مي رفت. شريعتي پس از سال ها تحصيل و تحقيق در فرانسه و کسب مدرک دکتري به سوي وطن بازگشت تا مهم ترين و سازنده ترين دوران زندگي پربار خويش را آغاز نمايد. دکتر علي شريعتي پس از بازگشت به ايران مستقيما به زندان رفت و بعد از چند سال به خراسان زادگاه خويش بازگشت، آنجا که جمعي فراوان از دوستان و پيروان مکتب پدر ارجمندش انتظار اورا مي کشيدند. دکتر علي شريعتي به دانشگاه مشهد پيوست و شوق و شوري فراوان در بين دانشجويان به وجود آورد. در فاصله اي کوتاه شريعتي پا از محدوده دانشگاه فراتر نهاد و در پي دعوت مشتاقان و علاقه مندان خود به مراکز آموزشي مختلفي گام نهاد و با انجام سخنرانيهاي علمي و روشنگرخويش حال و هواي خاصي به وجود آورد. سال 1348 را بايد سالي مهم در تاريخ زندگي دکتر علي شريعتي و در تاريخ حوادث سال هاي اخير وطن به شمار آورد. در اين سال است که درهاي حسينيه ارشاد به عنوان يک مرکز فرهنگي اسلامي به روي همه مردم و به خصوص جوانان گشوده مي شود و پس از سالهاي دراز سکوت و سکون، موج دوست داران علم و جويندگان حقيقت به سوي اين محفل سرازير مي گردد. در اين محل است که دکتر شريعتي با قدرت و نيروي کم نظيري هر هفته ساعت ها به گفتار مي نشيند و در مباحث مختلف سخن مي گويد. او با کنجکاوي و ديدي وسيع از يک سو به تجزيه و تحليل تاريخ وطنش، تاريخ جهان اسلام، چهره هاي مقدس و شخصيت هاي بزرگ اسلام پرداخت و از سويي ديگر با ظرافت و بينشي خاص به توجيه چگونگي حيات جامعه کنوني وطنش، ضعف هاي آن، نابساماني ها، پريشاني ها و بالاخره جنبه هاي انحطاطي آن اقدام نمود و با شجاعتي کم نظير کوشيد تا مردم و بخصوص نسل جوان را از واقعيت هاي دردناک سرزمين خويش آگاه کند، جامعه هويت از کف داده وطـن را با اصالـت هاي فرهنگـي خويش آشنا سازد. دکتر شريعتي با آن چهره آرام وخضوع خاصش، زماني که با مردم مواجه مي گشت و رودررو قرار مي گرفت، گرم مي شد، مي خروشيد وچون تند بادي توفنده همه را به هيجان مي آورد. استحکام کلام، بافت منطقي جملات با اتکا به پشتوانه فني وعميق فکريش هر شنونده اي را در کوتاه ترين مدت سراپا گوش مي ساخت و در نيمه راه گفتار تحت تاثير قرار مي داد وسپس به هيجان مي آورد. دکتر شريعتي با تلاش خستگي ناپذيرشب ها تا صبح سرگرم خواندن و نوشتن بود وروزها بعد از مدت کمي استراحت به سخن گفتن مي پرداخت. هرچه بيشتر مي نوشت و مي گفت اقبال مردم و جامعه به او بيشتر مي شد و درعوض دشمنان دين وملت را به هراس مي انداخت، به همين دليل به کار استادي وآموزش اش درداشگاه مشهد پايان دادند وبه عنوان عنصر نامطلوب از تدريس او جلوگيري به عمل آوردند. زماني بعد از ادامه سخنراني هاي او در حسينيه ارشاد نيز جلوگيري شد وکمي بعد خود حسينيه ارشاد هم تعطيل گشت تا ديگر مردم اميدي به شنيدن سخنان دکتر شريعتي نداشته باشند. شريعتي که دور از مردم بودن و در خاموشي به سربردن برايش زجري بزرگ بود با تمام اين ناراحتي ها ساخت و خود را با نوشتن هرچه بيشتر مشغول داشت، ولي بدانديشان و دشمنان مردم را اين همه بس نبود و سرانجام در مهر ماه سال 1353 به زندانش افکندند ومدت 18 ماه اورا در سلولي کم نور وتنها قرار دادند. دکتر شريعتي در 25 ارديبهشت سال 1356 تهران را به سوي اروپا ترک گفت و راهي فرانسه شد به اميد اين که به زودي با پيوستن همسروفرزندانش به او دوران جديدي از زندگيش را آغاز کند و بتواند به خلق آثاري بيشتر، قوي تر و روشنگرانه تر بپردازد. سرانجام روز 29 خرداد 1356 فرارسيد. دکتر که به شوق ديدن اعضاي خانواده اش به انگلستان آمده بود عملا حالتي از شوق وتشويش داشت. دکتر در آن روزدر انتظار همسر و فرزندانش بود، اما زماني که هواپيما در فرودگاه لندن به زمين نشست دکتر خود را در برابر دو دخترش يافت و مطلع شد که همسر وفرزند کوچک او اجازه خروج نيافته اند. شريعتي هم چنانکه به همه اميد مي داد در آن شب هم کوشيد به بچه ها اميد واطمينان دهد تا هيچ احساس ناراحتي نکنند و با خيال راحت به بستر روند. خود او هم به عادت هميشگي به اتاق مجاور (خانه اي در ساوت همپتون) رفت تا به سفر فکريش ادامه دهد، باشد که از اين سير و سفر ارمغاني جاويدان کرامت کند انسان ها را، ولي دست تقدير بازي هاي ديگري در آستين داشت. دشمن(همچنان که انتظار مي رفت) به دسيسه چيني ادامه داد، اينکه بازي چگونه انجام گرفت از جمله معما هايي است که وجود دکتر را چون هاله اي در برگرفته است. آري اين چنين بود که قلب دکتر شريعتي از کار افتاد، اوکه هرگز به بيماري قلبي دچارنبود طعمه مرگ گرديد و چراغ پرفروغ زندگي پربارش در زماني که مي رفت تا از آن پس در اوج پختگي وتوانايي فکري و عملي ساليان دراز به خلق آثار شگرف بپردازد و به ملت و سرزمين و فرهنگ خويش صادقانه خدمت کند، خاموش گشت وياران وفادارش را در غم از دست دادن عزيزي چون او سوگوار ساخت. پيکر پاک دکترشريعتي پس از پشت سرگذاشتن مشکلات فراوان در 5 تير 56 از لندن به دمشق حمل شد و سپس بر روي دوش بسياري از زوارايراني و شخصيت هايي چون امام موسي صدر، ابومازن، مفتي شام، توليت آستان حضرت زينب (س) ونمايندگان بسياري از تشکل ها همچون نهضت آزادي، روحانيون مبارز و انجمن اسلامي دانشجويان در آمريکا تشييع شد و در قبرستان عمومي که در 50 متري صحن حضرت زينب(س) قرار دارد پس از اقامه نماز توسط امام موسي صدر به خاک سپرده شد.
اين کفش تنگ وبيتاب فرار، عشق آن سفر بزرگ ... آه! چه مي کشم، چه خيال انگيز و جان بخش است: "اين جا نبودن" ... کوير
* ادامه اين مطلب درشماره بعدي تحت عنوان بررسي آرا وانديشه ها به چاپ مي رسد. |
اقتصادي
|
نویسنده قاسم نیکجو
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
«با ادامه فرايند تورم دولت ها مي توانند بخش مهمي از ثروت شهروندان خود را بصورت پنهاني و غير مرئي مصادره کنند.» جان مينارد کينز
تورم بالا شايد يکي از مهمترين خصيصه هاي دولت نهم به حساب مي آيد که بالاخره دکتر احمدي نژاد بعد از مدت زيادي حاضر به پذيرش اين امر شد ولي دليل به وجود آمدن چنين تورم بالايي را باز نيروهاي خارجي و عوامل بيروني قلمداد کرد و حاضر نشد اشتباه و عملکرد ضعيف دولت را در سياست هاي پولي و مالي در اين امر دخيل کند. دولت نهم مي تواند نام خود را در کتاب رکورد هاي گينس ثبت کند که توانست در عرض دو سال به اندازه کل تاريخ نظام پولي و بانکي، پول در اين اقتصاد رنجور و بيمار تزريق کند، تا با خرج هاي افسار گسيخته که البته رشد اقتصادي کشور در دولت نهم همچنان روند نزولي طي مي کند، تورمي افسار گريخته و گراني بالا را بر مردم تحميل کند. سياست هاي پولي و مالي دولت نهم در امر کاهش نرخ سود بانکي (که هيچ مطابقتي با سياست هاي پولي مالي به شدت انبساطي نداشت) سبب شد که سرمايه ها و پول هايي که در دست مردم قرار گرفته است به سمت بورس بازي زمين و خانه سرازير شود و افزايش قيمت سيصد درصدي خانه در تهران در عرض يک ماه را به ارمغان آورد، البته دولت مي تواند کمبود در توليد را با دلارهاي نفتي به صورت واردات کالا هاي مصرفي به داخل جبران کند و عملاً شعار نفت بر سر سفره مردم را محقق سازد! ولي حالا که دولت نهم توانست با چنين رکورد تاريخي تزريق پول به اقتصاد کشور و تحميل تورم بالا به مردم دست يابد بايد ببينيم که چه کساني از تورم بالا سود مي برند و چه کساني ضرر مي کنند. بر طبق کلام کينز (پدر علم اقتصاد کلان تورم نوعي ماليات بر دارايي مردم مي باشد، ولي مالياتي که عملاً بر طبقه محروم و کم درآمد جامعه به صورت بي ارزش شدن پول و پس اندازها و دستمزدهاي آنها صورت مي گيرد. در تورم بالا و افزايش قيمت دارايي هايي مانند زمين و مسکن و ديگر کالاها عملاً کسي که داراي آپاتمان ها و زمين و دارايي هاي زيادي مي باشد از تورم بالا منتفع مي شود، ولي آن زوج جوان و خانواده ي محرومي که پس انداز مي کنند تا شايد روزي بتوانند خانه يا زميني در تهران و ديگر شهرهاي ايران بخرند عملا با ولخرجي هاي جناب آقاي دکتر احمدي نژاد و سياست کاهش نرخ بهره بانکي و بالاخره تورم بالا بايد تمام اميدها و آرزوهاي خود را بر باد رفته تلقي کنند که البته دولت نهم با تمام شعارهاي فريبنده و طبل کوبيدنهاي فراوان در مجموع باعث سخت تر شدن زندگي در ايران و حمايت از منافع طبقات مرفه به جاي طبقات محروم شد. |
پسرا نخونید!
|
نویسنده به علت سلامت نويسنده، نامش فاش نمي شود!
|
1386/12/20 ساعت 15:50:48 |
اگر در شماره قبلي همين نشريه، خونده باشيد، ديديد كه چقدر سعي كرديم كه در مورد عناصر ذكور دانشگاه مثبت انديشي كنيم ولي چه كنيم كه نشد!!! اگر شما يك مقدار به رفتار پســرهاي دانشگــــاه متمركز بشيد، مي بينيد كه حتما باید يه دوره هاي خاصي رو تو دانشگاه بگذرونن. منظورم دوره هاي " مهارت زندگي در دانشگاه" است (البته فقط مخصوص پسرها). مثل شيوه سلام كردن و آداب معاشرت به دلايلي كه در شماره قبلي ذكر شد. اگه نخونديد حتما بريد گير بياريد و بخونيد. آموزش دادن جنبه، براي مواقعي كه دري به تخته اي مي خورد و يه دختر خانم ازشون يه سؤال مي پرسه، جنبه داشته باشن و تن مرحوم فرهاد و مرحوم مجنون رو تو گور نلرزونند. البته آقايون محترم كه تو دانشگاه عاشق پيشگي رو انتخاب مي كنن، خيلي زود سيرو سلوك رو طي مي كنن و از اين حالت ميان بيرون. يا بي خيالي رو از سر مي گيرن و يا ميرن دنبال يه سوژه جديد. شما كه پسرهاي اين دوره زمونه رو خوب مي شناسيد پس منم زياد در اين مورد وقت مباركتون رو نمي گيرم و فرايند توضيح واضحات رو ادامه نمي دم. و اما مهارت ديگه اي كه اين پسراي محترم لازمه كه دوره اش رو ببينن، "نحوه درست سرويس سوار شدنه!" كه تقريبآ ميشه گفت تبديل به يك معضل در جامعه ذكور شده و خطر تلفات جاني در اين مورد توسط ستاد مقابله با حوادث غیر مترقبه پيش بيني مي شه. دوست دارم يك بار خودتون با دقت نگاه كنيد و ببينيد كه چطوري سوار سرويس ميشن... طبق قوانين غير رسمي حاكم بر رفتار دانشجويان پسر(!)، چند نفري از لبه ديوار آموزش دانشكده علوم اقتصادي و اداري دارن سمت دانشكده تربيت بدني رو نگاه مي كنن با مشاهده كوچكترين نشانه از سرويس، آدرنالين از غدد فوق كليوي!!! اون چند نفر، ترشح ميشه و طي يك عكس العمل ناگهاني فرمان حمله صادر ميشه 1...2...3...حمله... تقي بدو!...علي زير دست و پا له نشي...؟! غلام خودتو بِكش كنار خودم ميخوام سوار بشم!...؟آقا هل نده... ممد واسه منم جا بگير... و اما بلاخره بعد از اون همه كش و قوس ها و فشارهاي احتمالي، سرويس با حداكثر گنجايش ممكنش پر ميشه و ديگه جا واسه سوزن انداختن داخلش نيست. اما با اين حال يه چند نفري خودشونو از درو ديوار سرويس آويزون مي كنن و به هر قيمتي كه شده با اون سرويس راهي ميشن! شايد فكر ميكنن اين تنها سرويس دانشگاهه يا شايدم به فكر صرفه جويي در منابع ملي و حداكثر استفاده از امكانات موجود هستند. نكته مهمتر كه نبايد فراموش بشه اينه كه بايد بهشون ياد داده بشه كه سيگار كشيدن در يك محيط علمي و فرهنگي نشانه عدم توجه دانشجويان پسر به شآن اجتماعي يك دانشجو در اين محيط مي باشه. نظر شما چيه؟ البته درپایان باید اشاره کنم که بعيد مي دونم اين دوره هاي آموزشي اثربخشي لازم رو داشته باشه. چون اصولا آموزش آداب اجتماعي براي پسرها مثل "آب در هاون كوبيدنه" |
دخترا نخونید!
|
نویسنده به علت سلامت نويسنده، نامش فاش نمي شود!
|
1386/12/20 ساعت 15:50:48 |
می خواهم از پریان دریایی سخن بگویم. از خلایقی که فقظ به خاطر ظاهرشان به پری دریایی تشبیه شده اند نه هیچ چیز دیگری. می خواهم از پریانی سخن بگویم که دریای جامعه را ترک گفته و احتمالا برای پیشرفت وتحصیل وارد خشکی شده اند، آن هم خشکی دانشگاه مازندران، بدون اینکه آداب ورسوم زیستن در خشکی را بدانند! مثل اینکه خشکی بیشتر به اینان سازگار است و بیشتر باعث پیشرفت جسمی و ظاهریشان می شود و البته به همین اندازه از حقیقت شان در دریا می کاهد. گویا این نقل مکان خیلی به دهنشان مزه کرده و از همنوعان پیشکسوت بسیار وصف خشکی را شنیده اند که این گونه به سوی آن هجوم می آورند و به آن علاقه وصف ناشدنی دارند. آنها دریایی بودن را از یاد برده اند و نمی دانم چگونه می خواهند آن را دوباره به یاد آورند و به جامعه برگردند. آری این خواهران دانشجو که به ظاهر پریان دریایی هستند، ظاهرا جای خود را میان اساتید شریف دانشگاه مازندران نیز گشوده اند و با عجز و ناله و یا هر ترفند دیگری! این اساتید محکم و استوار را همچون موم نرم می کنند، و دلم بسیار به حال امثال خودم می سوزد که در حکم دزدان دریایی هستیم و طبعا نتوانستیم و نخواهیم توانست رابطه خوب و سالمی با ناخدایان محکم و استوار داشته باشیم. آری این پریان از رابطه خوبشان با این ناخدایان نهایت استفاده را می برند و دیگر بدون دغدغه نمره و حضور در کلاس به فعالیت های مهم غیر درسی خود می پردازند و از دوران زیستـن در خشکـی یا به قولی دانشجـویی نهایت استفاده را می برند و به هر قیمتی شده می خواهند جلب توجه کنند. آری این تشنگان توجه، وقتی سیراب می شوند که موفق شوند با ظاهر، حرکات و حتی نطق هایشان دلربایی کرده و دیگر با خیال راحت امرار معاش کنند و دست خالی دانشگاه را ترک نگویند. به روزی می اندیشم که پسران دانشجو کمی به خود بیایند و دیگر نتوان آنها را به راحتی فریفت و در چنین روزی است که پریان دیگر انگیزه ای برای زندگي در خشکي را نخواهند داشت. نتیجه اخلاقی این است که ما پسران برای خلوت تر شدن دانشگاه و بهبود وضع فرهنگی و اجتماعی جامعه از عنایتمان به پریان دانشجو بکاهیم تا بدین وسیله مهاجرت پریان دریایی به خشکی کاهش یابد. البته این بیشتر به نفع خودشان است زیرا بسیاری از آنها جنبه دانشگاه را ندارند و در آن دچار بحران هویت می شوند. آنهامی توانند جای ورود به دانشگاه و رفت و آمد بیهوده در آن واین همه قیافه گرفتن و لطف و عنایت به خودشان بی خیال دانشگاه شوند. دلم به حال جامعه می سوزد؛ جامعه ای که آینده سازان اینچنین دارد. جامعه ای که مادران آینده آن غرق در خشکی هستند... البته هستند پریانی که آداب و رسوم خشکی را می دانند و فقط برای تحصیل و رشد به دانشگاه آمده اند... |
خودموني
|
نویسنده محمدصادق محمدپورمير
|
1386/12/20 ساعت 15:50:48 |
سال ۱۳۸6 با تمام روزهای خوب و بدش اینک به پایان رسیده (یعنی دارد به پایان می رسد ،دو هفته بیشتر از آن باقی نمانده) و آنچه که باقی مانده، بخشی خاطره هایی است که در ذهن به این سال شکل و رنگ و بو می دهد و بخش دیگر اثراتی است که گذر روزها و رویدادهای این سال بر زندگی و سرنوشت دانشگاه مازندرانی ها گذاشته و تا سالها تاثیرات آن باقی خواهد ماند. نگاهی به چهره ها و خبرهای این سال، مروری است به گوشه ای از آنچه که در این سیصد و شصت و پنج روز بر ما رفت و اینک جزوی از تاریخ شده و خواندنش حوادث سال رفته را در چند لحظه از برابر چشمانمان عبور می دهد.
دانشگاه مازندران در ردیف دانشگاههای برتر جهان اسلام قرار دارد. (بهار) معاون پژوهشی دانشگاه مازندران اعلام کرد: این دانشگاه در ردیف300 دانشگاه برتر جهان اسلام قرار دارد. ـ ای کاش ردیف دانشگاه های جهان کفر را هم می گفتید.
دانشگاه تهران فاتح رقابتهای والیبال قهرمانی دانشگاههای کشور(تابستون) در این مسابقات که با حضور 11 تیم از دانشگاههای سراسر کشور در دانشگاه مازندران برگزار شد دانشگاه ارومیه به مقام نائب قهرمانی دست یافت و تیم های اصفهان به ترتیب سوم و چهارم شدند.. ـ کاپ اخلاق هم نصیب ما نشد؟!
دكتر قاسم عليزاده افروزي به عنوان سرپرست جديد دانشگاه مازندران معرفي شد. (تابستون) شامگاه شنبه 24 شهريور طي مراسمي با حضور نماينده وزير علوم تحقيقات و فناوري دكتر قاسم عليزاده افروزي به عنوان سرپرست جديد دانشگاه مازندران معرفي و از زحمات دكتر نادعلي باباييان سرپرست سابق اين دانشگاه تقدير شد. ـ رفتی و نوشتی که از دوری من خیالی نیست. . .
مسئول بسیج اساتید دانشگاه مازندران (پاییز) دکترقاسم علیزاده افروزی رئیس بسیج اساتید دانشگاه مازندران گفت: استقلال با ارزش ترین دارایی یک ملت و کشور است. ـ علاوه بر مورد فوق، عضویت در بسیج در آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد هم مفید است.
تاکید رئیس دانشگاه مازندران برای تحقق منویات مقام معظم رهبری در دانشگاه (پاییز) ـ آقای باباییان ،یاد بگیر!
بازدید سرزده رئیس دانشگاه مازندران از خوابگاه های دانشجویی (پاییز) ـ حداقل قبلش یه یا ا.. می گفتید.
ساخت دستگاه طهارت بيمار در دانشگاه مازندران (پاییز) صادق حميدي هدف از ساخت اين دستگاه را تسهيل انجام عمل دفع مدفوع و ادرار در معلولين و يا افرادي كه به هر دليل دچار عارضه اي گشته و قادر به طهارت خود نمي باشند بيان كرد. وي افزود: دستگاه ساكشن مدفوع و ادرار از 4 موتور مكش،چرخش آب،پمپ آب،گردش به چپ و راست و 3 مخزن ذخيره مواد زائد ،ذخيره آب و هوا تشكيل شده است كه از طريق فرچه و پمـپ آب تعبيه شده در آن عمل طهـارت بيمـار انجام مي شود. همچنين مواد زائد در داخل مخزن، ذخيره و با استفاده از آب موجود در منبع به صورت فلاش تانك به داخل چاه تخليه خواهد شد. ياد آوري مي شود دستگاه ساكشن مدفوع و ادرار قابل نصب بر روي ويلچر، تخـت، توالت فرنگي و قابل حمل و استفاده در مكان هاي مختلف چون بيمارستان ها، آسايشگاه هاي سالمندان، معلولين، جانبازان و منازل مي باشد. ـ همین!
معرفي برگزيدگان اولين جشنواره دستها رنگها و حيوانات مازندران (پاییز) در اولين جشنواره دستها رنگها و حيوانات كه با همكاري اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي بابلسر و به ميزباني دانشكده هنر و معماري دانشگاه مازندران برگزار شد پس از رقابت يكروزه آثار برتر معرفي شد. ـ این جشنواره به علت ایجاد محیط مبتذل و تهاجم فرهنگی، توسط نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در پردیس در نیمه راه منهدم شد.
نگراني مسئولان دانشگاه مازندران از عدم نظارت والدين بر دانشجويان غير بومي (پاییز) در پي بازداشت چند دانشجوي دانشگاه مازندران توسط ستاد امر به معروف و نهي از منكر بابلسر، مرتضي علويان معاون دانشجويي و فرهنگي اين دانشگاه از والدين دانشجويان خواست تا نظارت و كنترل بيشتري بر فرزندان خود داشته باشند. وي تعداد افراد دستگيــر شده را 6 نفر كه يك نفر آنها دختـر است بر شمرد وتصريح كرد: اين افراد در حالت بسيار زننده اي دستگير و تحويل مراجع ذيصلاح شدند. ـ فیلم این دانشجویان هم اکنون در کلاس های تنظیم خانواده مورد استفاده قرار می گیرد. هرگونه تکثیر غیر مجاز این فیلم پیگرد قانونی دارد.
خبرفوري (زمستون) اطلاعيه تغيير برنامه امتحاني نيمسال اول دانشگاه بدليل شرايط نامساعد جوي.
سالي كه گذشت از لحـاظ تعطيلـي خيلي پربـار بود . (ر.ک به “وقتی رفتی باز هوا بد شد”) |
دانشجو و دانشگاه
|
نویسنده فرزانه ايوبي
|
1386/12/20 ساعت 15:50:48 |
تا اونجايي كه بنده و همفكرانم به يادمون مياد، از زماني كه تونستيم دست راست و چپمون رو تشخيص بديم، بهمون ياد دادن كه حجاب و مسئله پوشش فقط مختص خانم ها و جنس مؤنث نيست و براي بالا بردن سلامت جامعه، علاوه بر اينكه زنان و دختران موظفند از نظر شرعي و عرفي با ظاهري مناسب در ملآعام حاضر شوند، حضور آقايان نيز مشروط به پذيرفتن يكسري محدوديت هاي پوششي است. دير زماني نيست كه چهره هاي به ظاهر مذهبي ( و انشاالله باطنا مذهبي) را در كنار درب ورودي دانشگاه، درب ورودي سالن و كنار بوفه مشاهده مي كنيم كه اگر محترمانه يا غير محترمانه اش را كنار بگذاريم، به دانشجويان دختري كه پوشش آنها با قوانين دانشگــاه مطابقت ندارد، تذكراتي داده مي شود كه در صورت بي توجهي به اين تذكرات برخوردهاي لازم به عمل مي آيد. البته بنده در اينجا به درست يا غلط بودن اجراي اين طرح و اينكه در حالت فعلي استفاده از اين روش تاثيري بر پوشش دانشجويان دختر دارد يا خير، و بررسي اين مورد كه با توجه به شرايط لازمي كه در دين ما براي امر به معروف مشخص شده است، نام اينگونه تذكرات را چه ميتوان گذاشت، كاري ندارم. در واقع پرسش من و كليه خانم ها از مسئولين خواهان ادامه اجراي اين طرح اينست كه چرا فقط خانم ها؟؟؟ سؤال اينجاست كه مگر در جامعه اسلامي شما كه دانشگاه جزء كوچك و البته مهمي از آن به شمار مي آيد، غير از خانم ها كس ديگري وجود ندارد؟ و اينكه آيا بالفرض اگر اين طرح به خوبي هم اجرا شود، كارآمدي محيط علمي رقم خورده است؟ سؤالات بنده را از ديدگاه شخص طرفدار فمنيسم برداشت نكنيد، بلكه از ديدگاه شخصي به اين قضيه بنگريد كه همانطور كه نامشابه بودن حقوق زن و مرد را با جان و دل مي پذيرد، در برابر ناعدالتي ناشي از نابرابري حقوق سر خم نمي كند. اگر واقعا پوشيدن شلوارهاي تنگ و لوله تفنگي و از اين قبيل، مشكل دارد پس چرا پوشيدنش براي آقايان بلامانع است؟ اگر آرايش مو و صورت خانم ها بصورت نامتعارف در چارچوب قوانين دانشگاه نمي گنجد، پس چرا بر آرايش صورت! و مدلهاي موي آقايان كه نامتناسب با يك محيط علمي و آموزشي است، ايرادي گرفته نمي شود؟ اگر بالا بودن آستين مانتو خانم ها سلامت محيط علمي را تهديد مي كند، پس چرا آب رفتن آستين لباس آقايان و سير صعودي آن به سمت شانه هيچ تهديدي محسوب نمي شود. اگر... اگر بنا به اين ناعدالتي ها گذاشته شده، پس خانم ها بايد روزي 1000 مرتبه سجده شكر بجا آورند كه كشيدن سيگار را در يك محيط عمومي نشان از تزلزل شخصيت فرهيخته خود مي دانند چه بسا با اين شرايط حاكم، حكم اخراجي بسياري از آنها تا به حال صادر شده بود! البته در پايان بايد گفته شود (چه بسا بهتر بود در ابتدا به آن اشاره مي شد) كه مقصود من نوعي حمايت از قشري از خانم هايي كه محيط علمي و فرهنگي و مقدسي بنام دانشگاه را با سالن مد، جشن عروسي يا هر جاي ديگر اشتباه گرفته اند، نيست بلكه تلاش براي تجديد نظر در اجراي طرحيست كه هنوز ضرورت اجراي آن برايمان گنگ و مبهم است... |
|
<< شروع < قبل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 بعد > آخر >>
|
نتایج 51 - 60 از 121 |